فرزندم:
مدتهای مدید در بین افرادی و نشر داشتم و زندگی کردم که مثلا اگر حال خوشی داشتم و ابیاتی مثل:
"آتشی از عشق در جان برفروز . سر بسر فکر و عبادت را بسوز.
موسیا آداب دانان دیگرند سوخته جانان و روانان دیگرند"
رو با خودم زمزمه میکردم باید در پاسخ به سوالات اطرافیانم ساعتها بحث میکردم که در این ابیات ااما عشق و سوخته جانی با فکر و عبادت رابطه تقابلی ندارند.
یا کلی توبیخ میشدم که مولوی سنی است و چرا از یک سنی دفاع میکنم؟ حال آنکه همچین عقیده ای نداشتم.
یا حتی باید پاسخ میدادم که او صوفی هست یا نه.
تکرار زیاد این اتفاقات من را به این باور رساند که عشق مانند عطر است. عطری بسیار قوی و خوشبو و غلیظ.
اگر تمام مایع این عطر غلیظ را روی لباس "ناس" بریزی ممکن است از شدت بوی عطر سردرد بگیرد. و پس بزند.
عطر را باید نسیم گونه به مشام انسانها رساند تا روحشان تازه شود. اگر میخواهی بدانی "نسیم گونه" یعنی چه؟
این مطلب را بخوان:
مهمترین بخش آن مطلب را دوباره جداگانه برایت می آورم تا تامل کنی:
ما اگر در اه عقایدمان، خودمان اهل عمل کردن باشیم، اهل ثبات قدم باشیم. اهل هزینه دادن باشیم. به مرور زمان منشاء اثر میشویم. کاری که خدا میکند این است که تصدیق دیگران را نسبت به ما تقویت میکند.
یعنی تصدیقشان را بر تصوراتشان و تحلیلهایشان و ذهنیاتشان امامت میدهد. در حالی که اگر شما بالاترین قدرت علمی رو هم داشته باشید اول باید در مقام تصور و تحلیل ، ذهن مخاطبتان را اقناع کنید بعد تازه وقتی ذهنش قانع شد معلوم نیست او بتوند آن حکم را به قلب خودش راه بدهد و تصدیقش بکند یا نه.
اما اگر برای خدا ،خودمان را هزینه بکنیم خدا دلها را به سمت ما متمایل میکند یعنی تصدیقشان را بر تصوراتشان و تحلیلهایشان امامت میدهد.
یعنی بدون اینکه بفهمند چرا، تاییدت میکنند و این تایید قدرت درکشان را بالا میبرد و در مقام تحلیل و تصور هم توفیقات بیشتری پیدا میکنند. درست مثل مواجهه با خود خدا در فلسفه. شما وجود حق را از ابتدا بدون اینکه بتونید تصور کنید ، تصدیق میکنید.
و فرزندم بدان:این نسیم شدن جز با صبر و حلم زیاد میسر نمی شود. در حدیثی میخواندم که :صبر امام خوبیهاست
و هر چه فکر کردم جز به این نتیجه نرسیدم که این امامت همان امامت در عقاید شیعه است. یعنی تمام خوبیها و صفات پسندیده نفس ، قائم بر صبر است. یعنی حتی میشود گفت: "لولا الصبر لساخت الحسنات باهلها"
چون بین صبر و امامت رابطه عجیبی است. حضرت موسی علیه سلام حضرت خضر را در مجمع البحرین ملاقات کرد. مجمع البحرین مقامیست که مختص امام است در هر عصری. و اگر کسی بتواند به این مجمعیت برسد به طفیل و ولایت امام است. حضرت موسی علیه سلام در طلب این امامت بود. در طلب اسرار این امامت بودو مهمترین مسئله در این سفر، مسئله "صبر" بود برای حضرت موسی.
روی مسئله صبر خیلی تامل کن. و بدان هر چه صبورتر شوی بصیرتر میشوی و بیشتر منشاء اثر میشوی. اما بدان انسانهای صبور و بصیر از منطر عوام الناس اصلا قابل درک نیستن.
درباره این سایت