بهش میگم: نه. مشهد نه. راهش زیاده. تو در شرایطی نیستی که بتونی 1000 کیلومتر راه رو توی ماشین بشینی.
میگه: خب توقف هامون رو بیشتر میکنیم. من میتونم. بچه ها و حاج خانم دارن میرن. میخوام ببینمشون. ما که شمال نیستیم هر وقت خواستم بتونم ببینمشون. فقط توی این سفرها هست که میتونم ببینمشون.
میگم: ممکنه هتلِ نزدیک حرم گیرمون نیاد. تو نمی تونی اینقدر پیاده بری. الان دیگه سنگین شدی. حسابش با شیراز فرق داره.
میگه: هتل نزدیک گیرمون میاد. اونقدر میگردیم تا گیرمون بیاد. از شیراز توی ایام نوروز که بدتر نیست دیگه. دیدی چقدر جای نزدیک به حرم گیرمون اومد؟ تازه رزرو هم نکرده بودیم. حضوری رفته بودیم.
میگم: من گشتم نوی سایتها. مورد مناسب گیرم نیومد.
میگه: خب حضوری میریم. مثل شیراز. گیرمون میاد
میگم: وااای!!! تو رو خدا!!!. گیر نده!!. برای خودت نگرانم. برای این مسافر کوچولو. ریسک این سفر بالاست. تازه برای اینکه شب قدر به کسی بدهکار نباشم بدهی همه طلبکارها رو دادم از مصالح فروش و سفید کار گرفته تا سنگ کار و نجار و کابینت کار الان پول زیادی ندارم.
میگه: ما که نمی خوایم جای گرون بریم. یه جای ارزون گیرمون میاد. یه مهمانپذیرِ تمیز هم باشه خوبه.
حق متعال فرمودن:
انا عند حسن ظن عبدی المومن
من در نزد حسن ظن بنده مومن خویشم
درباره این سایت