نامه ای به مخاطبانم

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
 چند روز پیش بنا به علتی رفته بودم سراغ جزوات طب سنتی ام. مطالب رو زیر و رو میکردم تا اینکه برخوردم به برخی از فرمایشات بلند جناب ابن سینا. یاد جمله ای از این بزرگوار افتادم که توی جزواتم نبود اما سر آن جمله با دوستان چقدر مباحثه کرده بودیم نقل به مضمون آن جمله این بود:
رسالت طبیب در حوزه درمان این است که بتواند بیمار را درمان کند نه صرفا بیماری را. 
به نظرم خیلی خوب است روی این فرمایش ابن سینا کار علمی بشود. این طور برداشت میکنم که اگر تفاوت درمان بیمار با درمان بیماری مشخص بشود و جامعه علمی پزشکی این را بپذیرد بخش زیادی از شکاف موجود بین طب سنتی و طب جدید برداشته میشود.
قصد بحث علمی در مورد مسائل پزشکی ندارم چه اینکه چند مخاطب بزرگوار در این کسوت اینجا را میخوانند که پزشکی خوانده اند و من این شانیت را ندارم که در حضور این بزرگواران سخن از این مسائل بگویم اما نکته ای  بعد از این فرمایش ابن سینا ذهنم را مشغول کرده که این فرمایش چقدر جامعیت داشته و در مقام روح و جان هم هر انسانی نیاز به طبیبی دارد که قدرت درمان بیمار را داشته باشد نه صرفا بیماری را.

کسی از ما نمی توند این واقعیت را رد کند که بلاخره جان ما دچار بیماری هایست که مانع از آن میشود که به آن حقیقت الهی و انسانی مان برسیم تمام اساتید اخلاق و علم اخلاق، تمام مسائل نظری و علمی در علوم تفسیر و فلسفه و عرفان. تمامشان. حتی سیر عملی انسان در وادی خودسازی. همه در نهایت کاربردشان به اینجا منتهی میشوند که بیماری را درمان کنند نه بیمار را. 
بگذارید تفاوت "درمان" با "شفاء" را بگویم. درمان هرگز دفع جامع بیماری نیست. اما شفاء، بهبودی جامع از آن بیماریست به گونه ای که اگر شخص خودش به خودش ضربه نزند و با خودش دشمنی نکند و خلاف طبیعت حرکت نکند تا آخر عمر دیگر به آن بیماری دچار نخواهد شد. یعنی دیگر از درون مستعد ابتلاء به آن بیماری نیست. درست مثل روزی که از مادر متولد شد. فرق درمان بیمار با درمان بیماری همان تفاوتِ "درمان" با "شفاء" است

جان ما نیازمند طبیبی است که منِ بیمار را درمان کند. نه صرفا بیماری ام را. شب های قدر ، شبهای درمان نیست بلکه شب های شفاء است. باید شخصِ منِ ن. .ا را تحویل بگیرند. باید شخصا دست روی سَرم بکشند. شبهای قدر شبهایی است که جان بیمار من با قرص و دارو و برنامه تغذیه درمان نمیشود. بلکه جان بیمار من نیازمند "نگاهی عاشقانه" نیازمند چشمانی است تا در چشمانم ذول بزند. این شبها شبهایی نیست که نسخه ام را بدهند دستم و بگویند اینها را رعایت کن تا خوب شوی. این شبها درمان من فقط عشق است.

شاید زبان الکن من در بیان نتواند حق مطلب را ادا کند برویم و از حافط استعانتی بگیریم:
به کوی عشق مَنِه بی دلیل راه قدم که من به خویش نمودم صد اهتمام و "نشد"

این شبها به فکر نسخه ای برای درمان نباشیم. مسئله خیلی جدی تر از این حرفهاست. مسئله عشق و عاشقی با طبیب است.
و چقدر حرف روضه خوان دیشب آتشم زد : دوستان حضرت زهرا سلام الله روی تک تک ما حساب کرده. میفهمید یعنی چی؟. 


بنده به یاد تمام بزرگواران مجازی بوده و هستم چه اینکه همه شما را خانواده خود میدانم. و بنده بی اغراق عرض میکنم. جمع نورانی ندیده نیستم. اما واقعا این محیط هم کم از آن جمع های نورانی ندارد. اگر از خاطرتان رد شدیم دعا کنید توفیق این را به ما بدهند که برایشان هزینه شویم. تا قِران آخر. و با پایانی شهادت گونه. غلطیدن در خون خود.

# موقت
 

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مرجع تخصصی ویزای شینگن Marcel Carlos کهربا فان Joe آوانما AVANAMAH Scott